گزارشگر:احمد عمران/ سه شنبه 10 دلو 1396 - ۰۹ دلو ۱۳۹۶
شاید این مقوله را که به استالین دیکتاتور شوروی سابق منسوب است، بارها در نوشتههایم استفاده کرده باشم، ولی چه باک که بارِ دیگر در این نوشته نیز بیاید. وقتی در این کشور فاجعه همواره و هر روز تکرار میشود، حرفهایی از این دست هم اگر تکرار شوند، مشکلی به وجود نخواهد آمد. استالین میگفت: وقتی یک نفر کشته میشود، فاجعه است امـا وقتی یک میلیون نفر کشته میشوند، فقط یک رقم است.
وقتی به حادثۀ روز شنبۀ کابل میاندیشم و به آنچه که مقامها و مسوولان در مورد میگویند، این سخنِ استالین را کاملاً درست مییابم. برای مقامهای کشور، مرگ بیش از صد نفر در یک حادثۀ انتحاری، فقط یک رقم است که در کنفرانسهای خبری و یا سخنرانیهایشان از آن یاد میکنند و با مباهات از دستاوردهای خود در مهارِ حادثه سخن میگویند. اما آیا گاهی فکر کرده اند که فرد فردِ آن کسانی که شهید و یا زخمی شده اند، چه بارِ سنگینی از مصیبت و غم را بر دوش خانوادهها و عزیزانشان گذشته اند؟ آیا مقامهای کشور میدانند که نانآورِ چند خانواده دیگر وجود ندارد تا به کودکان گرسنهاش نان ببرد؟ آیا میدانند که چند همسر و فرزند، دیگر به خانههای شان برنمیگردند و منتظرانشان هر لحظه میمیرند و زنده میشوند؟
اینجا کشورِ فاجعه است؛ کشور مصیبت و غم که حتا دیگر نمیتوان در مورد آن سخن گفت. چه حرفی برای گفتن وجود دارد؟ با چه واژهگانی میتوان خود را تسـلا داد؟… در ظرف کمتر از یک ماه گذشته، دهها مورد حادثۀ خونین در این کشور اتفاق افتاده بدون آنکه کمترین تکانی در مسـوولان ایجاد کرده باشد. اعلامیههای ارگ و سپیدار همانهایی اند که از چند سال به اینسو در چنین مناسبتهایی تکرار میشوند. همه ابراز همدردی و غمشریکی میکنند، رییس حکومت چیغ میزند، مسوولان امنیتی به مجلس فرا خوانده میشوند و با هزار حیله و نیرنگ، سلامت از مجلس بیرون میشوند؛ اما مردم همچنان غرق در خون و فاجعه اند!
چه کسـی پاسخگوی این وضعیت است؟
پاسخ مسوولان به چنین پرسشی، واقعاً مسخره است. آنها میگویند چون طالبان و داعش توان رویارویی مستقیم با ما و نیروهای خارجی را ندارند، از چنین ترفندهای «بزدلانه» استفاده میکنند. جالبتر اینکه در حادثۀ روز شنبۀ کابل، یکی از مسوولان با خوشحالی میگفت که نیروهای ما موفق شده اند که از رسیدن انتحاری به مقصدش جلوگیری کنند. آیا چنین توجیهاتی مضحک و غیرمسوولانه نیست؟ مگر قرار بود که دشمنان چه مصیبتی بزرگتر از آنچه را که به بار آورده اند، به بار بیاورند؟ مگر شهادتِ بیش از صد تن و زخمی شدن سهصد تنِ دیگر، یک فاجعه نیست؟ مسوولان از موفقیتِ فعالیتهای دشمنان چه تعریفی دارند؟ مگر دشمنان همین را نمیخواهند که در شهرهای کشور انسانهای بیگناه را به خاک و خون بکشند؟ اگر این موفقیت در اقدامهایشان نیست، پس چیست؟
چرا یک بار اینها مسوولانه نمیاندیشند و صادقانه به ضعفهایشان اعتراف نمیکنند؟ وقتی کسی که سکاندار امور اطلاعاتی کشور است، از نزدیکترین حادثه در پایتخت خبر ندارد، چه نامی باید به آن داد؟ رییس حکومت که از برنامههای دور و نزدیکش در تأمین امنیت شهرها و بهویژه کابل میگفت، امروز چه حرفی برای گفتن دارد؟
همه به یاد داریم که یک سال پیش آقای غنی در واکنش به یکی از حادثههای مشابه، بهصراحت مثل همیشه اعلام کرد که به زودی برنامۀ کلانِ خود را در مورد امنیتِ پایتخت به منصۀ اجرا میگذارد. چه شد این برنامۀ کلان امنیتی؟
رییس حکومت، خود را مصروفِ برنامههای درازمدتِ اقتصادی نشان میدهد و سخنگویانش با بوق و کرنا فریاد میزنند که افغانستان به زودی به چهارراه اقتصادی آسیا مبدل خواهد شد. اما تا آن زمان، آیا کسی در این کشور باقی خواهد ماند که از برنامههای جامعِ اقتصادی اشرفغنی مستفید شود؟ آیا امنیت در اولویتِ دولت نباید قرار داشته باشد؟
به نظر من، زمان نقزدن و انتقاد کردن به پایان رسیده و دولت باید وضعیتش را روشن سازد. با این شرایط و وضعیت دیگر نمیشود ادامه داد. از یک طرف، تعدادی در حال لابیگری برای طالبان اند و به دیدارشان به کشـورهای مختلف میروند و تعدادی دیگر در داخل ساختارهای دولتی و حکومتی برایشان زمینه فراهم میسازند که به هدفهای نظامیشان دست پیدا کنند. با این یک بام و دو هوا ما به هیچ نقطۀ مثبتی در وضعیتِ امنیتی و سیاسی کشور نخواهیم رسید.
دوستی دارم که چند روز پیش در صفحۀ فیسبوکش نوشتۀ جالبی گذاشته که بیمناسبت به مسایلِ امروزِ کشور نیست: «در کتابی به نام Long Rifle خوانده بودم: جنگ را با نرمدلی و دلسوزی نمیتوان برد. اگر رهبر تو را (سرباز) به جنگ تشویق نکرد و با تو یکجا نبود، آن جنگ برنده نیست. و یا چشم به دیگری دوخت تا برایت بجنگد، بازنده است. وقتی ملتی با هم میایسـتند و با هم در مقابل دشمن میجنگند و با هم خون میدهند، آن ملت و مردم با هم برنده اند. اگر رهبری آن مردم برای مقابلۀ عمومی اشارت نداد و برای قربانی عمومی فرا نخواند، آن ملت بازندۀ جنگ است. در جنگ دشمن را باید نابود کرد نه آن که برایش پول داد و عذر کرد. پول و عذر، سلاح نیست و دشمن را مغلوب نمیکند بلکه تجهیز و تشجیع میکند.»
من به این باورم که سرانِ افغانستان بهجای فرمانِ مقابله و نابودی دشمن، به آنها با عذر و التماس، پول و امکانات بخشیده اند. مسلماً نتیجۀ چنین رویکردی، چنان فجایعیست که هر روز از جانبِ دشمنان به مردم بیگناهِ ما تحمیل میشود.
Comments are closed.